کوفی نبودن یعنی...
اهل کوفه نبودن یعنی بدانی تا حسین نیامده ولی امر مسلم است
بر خامنه ای امیر ایران صلوات
اهل کوفه نبودن یعنی بدانی تا حسین نیامده ولی امر مسلم است
اینـــــــــجا ایــــــــــران آخـــــــرالــــــــــــز مان است...
اینجا دیگر از شهیدی که بخاطر آسایش ما پاهایش را با سیم بستند...و زنده به گورش کردند یاد نمیکنند..و بعضی ها میگویند یاد کردن آنها مایه غم و اندوه ما میشود..!!
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ...
آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند...
.
.
.
آستیــــــن خالــــــے ات نشــــــان از مردانگــــــے ست..
با ایــــــن دو دســــــت ســــــالم،
منم عمار همون بچه بسیجی/زخاک فکه و فاو و دوئیجی
همون سینه زنی که میره هیئت/کلاس عشق بازی با ولایت
همونی که شنیده أین عمّار/دلش آتیش گرفته از غم یار
نوشته نامه ای از جان به جانان/به نام حق تعالی رب منّان
سلام مولای من سید علی جان/سلام ای رهبرم ای قلب ایران
منبع/فدایی رهبر=Anti BBC
چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن !؟؟
یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارند و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟؟
همایون لبخندی میزنه و میگه :
ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده ؟ و هر مردی می تونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟!
چارلز با عصبانیت می گه :
نه!
مگه ملکه فرد عادیه ؟!!
فقط افراد خاصی می تونن با ایشون دست بدن و در رابطه باشن!!!
همایون هم بی درنگ می گه :
خانوم های ایرونی همشون ملکه هستن!!!
منبع/وبلاگ هیئت بیت الحسین
به عشق جانبازان شيميايي نفس ميكشيم
يادمان باشد که سکوت سرشار از نگفته هاست و نا گفته ها پر بها ترين داشته هاست
چه كسي جواب نگاههاي مظلومانه ات را بايد بدهد
يادمان باشد که بخنديم همچنانکه نفس ميکشيم ، امّا سرمايه خنده ما ، گريه ديگران نباشد
و برمی گشت !
پرسیدند :
چه می کنی ؟
پاسخ داد :
در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم ... گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟ پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد !!!!!
چی چادر بهت نمیاد!وقتی میذاری قدت کوتاه
میشه!دوستات مسخرت میکنن!تو خیابون وقتی پسرا میبیننت صلوات میفرستن!دخترا
میگن وای تو گرمت نیست!...
.
.
هیچی...!
فقط
اینکه ...یعنی میخوام بگم که حاضر نباشید عزتتون،حیاتون،شرافتتون رو
بفروشید...اونم به چی؟!به دنیایی که فردا خودش جلوی خدا هیچ حرفی برای گفتن
نداره...شاید اون روز دوستاتون بتونن جواب خدا رو بدن ...یا اون کسایی که
تا می بیننتون میگن السلام علیک... یا صلوات میدن...!!!
.
اها پسرا غیرت ،غیرت،غیرت...
اگه ندارینش یاد بگیرید...از کی؟!از باکری،از همت،ازچمران،ازفهمیده،از...
بازم بگم...به خدا زندگی کوتاهه...به اندازه ی فاصله ی یه اذان تا نماز فقط بستگی داره که کی نماز صبح می خونه کی عصر...
بخدا آقا دلش میشکنه...
.
.
خدایا من...معبود زیبایم...تو را قسم به خودت...تو را قسم که ...که...فقط ببخش...!!!
نشست،
زنش کنارش...
نمیتونست حرف بزنه،
زنش آهنربا خواست،
به هر جای بدن که میزد میچسبیــــــــــــــــد ***،
برای شروع عملیات کربلای چهار به عنوان غواص خط شکن به خط دشمن زدیم. وارد معبر که شدیم پیکر شهید سعید حمیدی اصل را دیدم. باورم نمیشد . هر دو پایش قطع شده و پیکرش گوشه ای از معبر افتاده بود. یک لحظه بغض گلویم را گرفت ، دهانش پر از خاک بود. علت این کارش رو جویا شدم ، بچه ها گفتند وقتی سعید پاهاش ترکش خورد ، برای اینکه صدای ناله اش بلند نشود و عملیات لو نرود ، دهان خودش را پر از خاک کرد و ...