.

.

سنگر فرهنگی جوانان « فاریاب » دیار فضیلت ها
.

.

سنگر فرهنگی جوانان « فاریاب » دیار فضیلت ها

به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد ...

به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد .
یک روز، مرحوم آیت الله میرزا احمد مجتهدی تهرانی که خدا ایشان را غریق رحمت واسعه ی خویش نماید ؛ با حالی خاص به بیان یک روایتی پرداختند .ایشان فرمودند :روزی فردی آمد خدمت امام معصوم ( امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام که تردید از بنده می باشد ) و به ایشان عرض کرد :
اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند ، عاقبتش چگونه خواهد بود ؟
امام در پاسخ به وی فرمودند :
خداوند به او یک بیماری عطا می نماید تا سختی های آن بیماری کفاره ی گناهانش شود.
آن مرد دو مرتبه پرسید : اگر مریض نشد چه ؟
امام مجدد فرمودند : خداوند به او همسایه ای بد می دهد تا اورا اذیت نماید و این اذیت و آزار همسایه ، کفاره ی گناهانش شود .

 
ادامه مطلب ...

فقر یعنی اینکه ...

فقر یعنی اینکه...


 فقر اینه که کلید حل مشکلاتمون رو  توی مذاکرات ۱+۵ ببینیم  اما ۱+۵ اصلی رو که همون ۵تن آل عبا+ حضرت مهدی (عج) هست رو به کلی فراموش کرده باشیم!!!!

 

فقر اینه که بازم بعد از تحریم مجددمون بعد از توافق ژنو بازم به ارتباط با آمریکا خوش بین باشیم!!!!

کاریکاتورهای بامزه و دیدنی از شخصیت های معروف

فقر اینه که بعضی ها اینقدر اعتدال اعتدال بکنند که  دیگه رنگ و بویی از عدالت نمونه!!!!!

فقر اینه که افراد فقیر زیادی تو جامعه باشن و تو هر شب کلی اصراف کنی و پسمونده های غذاتو بریزی بیرون

 

فقراینه که ۲ تا النگوی طلا  توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت !!!!!! فقر اینه که رژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه !!!!!!

رنگ های رژ لب

 

 

فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی و هنوز یک بار تفسیر قرآن رو نخونده باشی!!!!!!!

فقر اینه که فاصله لباس خریدن‌هات از فاصله مسواک خریدن‌هات کمتر باشه !!!!!!


فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی !!!!!!

trash2 zr 200x300 جوی آب، شبکه جمع‌آوری و حمل زباله نیست

 فقر اینه که صبح ساعت پنج،بیدار شی بری جلو آینه که آماده شی بری بیرون ولی هنوز نماز تو نخونده باشی !!!!

فقر اینه که یک غزل از شمس یا مولانا حفظ نباشی اما آهنگهای نصف خواننده ها رو حفظ باشی!!!!!

فقر اینه که تو اوج تمدن و فرهنگ و دین باشی ولی جایگاه خودتو ندونی و حسرت یک  شب پاریس و لاس وگاس رو داشته باشی !!!!!!!!

فقر اینه که با محجبه ها بی احترام باشی ولی با یه خانم ژیگول خیلی مودبانه برخورد کنی !
 
فقر اینه که بچه های ما اسپایدر من و بنتن و اسمورفها رو بشناسن و عکس اونارو رو لباساشون داشته باشن ولی از همت و بابایی و زین الدین و چمران و صیاد شیرازی هیچ خبری نداشته باشن !!!!!!
 

فقر اینه که شاه بیت خلقت. منتظر آدم شدنمون باشه و ما خودمون رو منتظر ظهورش بدونیم و مرتب بگیم اللهم عجل لولیک الفرج،بعدش شمار گناهامون هر روز دل نازنین شو برنجونه !!!!!!!!!!!!!



منبع : http://www.iranzamein.blogfa.com/

کربلا کعبه دلهاست خدا می داند ...

اینجا کربلاست،        

اینجا یعنی زمین،اینجا یعنی زمان،اینجا یعنی کلُّ أَرضٍ و کلُّ یومٍ ...

همه جا کربلاست ...





یا لثارات الحسین (ع)



اربعین حسینی تسلیت دوستان ...
ایشالله سالی دیگه بشه ما هم بریم
بگید الهی آمین ...

  
دیدنش آرزوی ماست خدا می داند ...

ورود کاروان اسراء به شام ...


آری این شهر همان شهری است که ابوسفیان و فرزند نحسش 40 سال حکومت کردند و به خاطر دشمنی با اول مظلوم عالم حضرت علی علیه‌السلام شهر پر بود از کینه و بغض. کینه و بغضی که قرار بود بر سر خارجیان از دین عقده وا کند.

سید بن طاوس در لهوف خود در مورد این واقعه می‌نویسد:وقتی مزدوران یزید اهل بیت را نزدیک شام آوردند، امّ کلثوم شمر را خواست. فرمود: مطلبی با تو دارم.              
شمر ملعون گفت: چیست؟
فرمود: این جا شهر دمشق است، ما را از دروازه ای وارد کنید که مردمان کمتری در رفت و آمد باشند و کمتر به تماشای ما برخیزند و سرهای بریدۀ شهیدان ما را جلوتر از ما حرکت بدهید که مردم با تماشای آن سرهای نورانی، به تماشای ما نپردازند. ولی شمر برخلاف خواستۀ دختر امیرالمؤمنین (ع)، فرمان داد اهل بیت را از دروازۀ ساعات که پرجمعیت ترین جمعیت را همیشه در کنار خودش داشت، عبور دهند و سرهای بریده را لا به لای کجاوه ها ببرند. اهل بیت را به این صورت حرکت دادند، تا در میان شهر کنار مسجد جامع که محل بازداشت اسرا بود، قرار بدهند.
پیرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: حمد، خدا را که شما را کشت و نابود کرد و آشوب را خاموش کرد... چون سخنش تمام شد، امام سجاد(علیه‌السلام) به او فرمود: قرآن خدا را خوانده‌ای. گفت: آری فرمود: این آیه را خوانده‌ای:
«قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودةَ فی القربی»
«بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمی‌خواهم»؟

گفت: آری فرمود: ما خویشان پیامبریم ... سپس حضرت فرمود: این آیه را خوانده‌ای:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»

«خداوند می‌خواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاکیزه گرداند»؟

گفت: بله خوانده‌ام. حضرت فرمود: اهل بیت ما هستیم ...                
آن مرد پیر گریان شد و از گفته‌های خود پشیمان گردید و عمامه خود را از سر انداخت و رو به آسمان گردانید و گفت خداوندا بیزاری می‌جویم به سوی تو از دشمنان آل محمد از جن و انس، پس به خدمت حضرت عرض کرد که اگر توبه کنم آیا توبه من قبول می‌شود فرمود بلی، آن مرد توبه کرد چون خبر او به یزید (پلید) رسید او را به قتل رسانید.

کاروان اسرای اهل بیت(علیهم السلام) روز اول صفر به شام رسیدند و بعد از گذراندن ایشان از بازار و از بین مردم بالاخره به مجلس یزید رسیدند و اهل بیت(علیهم السلام) را در حالى که دست مردها به گردنشان بسته شده بود و همه اسیران نیز به دست یکدیگر زنجیر شده بودند وارد مجلس یزید نمودند.
یزید در قصر خود نشسته بود و ورود سرهاى مقدس و کاروان اهل بیت را مشاهده مى‏کرد و این اشعار را زمزمه مى‏کرد:
آن قافله‏ها پدیدار شدند و آن آفتاب‌ها بر بلندی‌هاى جیرون تابیدند؛ کلاغ فریادى کشید. گفتم که: فریاد بزنى یا نزنى، من از بدهکار خود طلب خود را گرفتم.
پس از وارد نمودن اسیران به مجلس یزید، ایشان را در مقابل او نگه داشتند، امام سجاد (علیه‏السلام) به یزید فرمود: اگر رسول خدا(صلى الله علیه و آله)ما را در این حالت ببیند گمان می‌کنی با تو چه خواهد کرد؟
و فاطمه دختر امام حسین(علیه‏السلام) فریاد زد: اى یزید! آیا دختران رسول خدا(صلى الله علیه و آله) باید اینگونه به اسارت گرفته شوند؟
اهل مجلس با شنیدن این جمله از دختر امام حسین(علیه‏السلام) به گریه افتادند، به گونه‏اى که صداى گریه ایشان شنیده مى‏شد.
یزید چون وضعیت را بدین صورت دید ناچار دستور داد دست‌هاى امام چهارم را باز کنند.
در این هنگام سر مبارک امام حسین(علیه‏السلام) را در حالى که شستشو داده و محاسن مبارک حضرت را شانه زده بودند، در تشتى از طلا قرار داده و در مقابل یزید گذاردند، و یزید با چوبى که در دست داشت بر داندان‌هاى مبارک امام مى‏ زد.
یزید گفت: سرهایى را شکافتیم که عزیز بودند، و آنها آزار دهنده‏تر و ستمکارتر بودند.
ابو برزه اسلمى گفت: اى یزید! واى بر تو! بر دندان‌هاى حسین پسر فاطمه چوب مى‏زنى در حالى که من شاهد بودم که رسول خدا (صلى الله علیه و آله) همین لب‌ها و دندان‌ها را مى‏بوسید و به حسن و حسین(علیهماالسلام) مى‏فرمود: شما دو سید جوانان اهل بهشتید، خداوند قاتل شما را نابود کند و او را مورد لعنت خود قرار دهد و دوزخ را براى او آماده سازد!
یزید با شنیدن این جملات خشمگین شد و دستور داد او را از مجلس بیرون کردند.
یزید همانگونه که با چوب بر لب و دهان مبارک امام حسین(علیه‏السلام) مى‏زد، رو به سر مبارک کرده فرمود: اى حسین! نواختن مرا چگونه دیدى؟!
سپس یزید آب جو طلب کرد و از آن مى‏نوشید و به یاران خود مى‏داد و مى‏گفت: این شرابى است مبارک و از برکت آن این است که اولین بارى که ما از آن مى‏نوشیم سر دشمن ما (حسین) بر سر سفره ماست، و سفره طعام ما به همین خاطر گسترده است و با خیالى راحت و مطمئن غذا مى‏خوریم و شراب مى‏نوشیم.
سکینه(علیهاالسلام) مى‏فرماید: به خدا سوگند من از یزید کافرتر، ستمکارتر و سنگدل‌تر ندیده‏ ام!
زینبو کوچه و بازار کجا؟

زینب و این همه آزار کجا؟

زینب و مجلس اغیار کجا؟

زینب و تشت و سر یار کجا؟                          

                                        

یک وهابی انتحاری نابغه ... !

خریّت  تا کجا ...


یک مبارزِ انتحاری ( ازطایفه القاعده ) که در انفجاری ناموفق دستگیر شده بود، مورد تفتـیش بدنی قرارمیگیرد. متوجه میشوند که حفاظی آهنی برای مصون ماندن اعضاء تناسلیـش هم همراه دارد.

علت راکه می پرسند میگوید : دراین مأموریت که قراربود همراه بمب منفجر شوم میخواستم درآن دنیا مشکل آمیزشی دربهشت نداشته باشم!!!

دوسه مثقال خریت زخران چیزی نیست               آدمی هست که الحق دوسه خروار خراست

خدایی در مورد این یکی من چی بنویسم؟! خدایی دو تا جمله بنویسم خود شوووما نمیگین میرزا حیات! (حیای تو!) کجا رفته؟! قلم حرمت داره؟

پس به همین خاطر چیزی نمینویسم. خار در چشم و استخان در گلو چیزی نمینویسم!

فقط یه سوال از ایشون به عنوان یک وهابی بهشتی!!!!




به فرض خودت رو منفجر کردی و به 2500 تیکه تقسیم شدی و همه جا رو بوی گندت برداشت! و به بهشت رفتی!(گلاب به روتون!)

بعد اونوقت اعضای دیگت به کارت نمیاد؟! مثلا خواستی یه انار بهشتی بکنی و همونجا انارو!!!! بخوری! دست نمیخوای؟! دهن واموندتو لازم نداری؟! دستگاه گوارش چی؟ اصن اعتقادی به دستگاه گوارش، معده،| روده و .. داری؟ یا هر چیزی که نبینی رو باور نمیکنی؟!!!

پا لازم نداری برای رفتن؟! خبر مرگت اونجا هم میخوای سربار فرشتگان الهی بشی خیر ندیده؟!!!! 

دیدی با این منطق وهابی همه چیزت میلنگه و فقط یک راه میمونه

اونم این که مثلا با مرگ موش خودتو بکشی!!! یا با برق 220 ولت!!! یا چاه باز کن توالت!!! تا در اون دنیا و در بهشت حور العین بهشتی برای خدمت به جتابتان دچار مشکل نباشن!

ولی از من میشنوی به همین جهاد نکاح کوفتیتون بچسب بهتره! از قیدیم! گفتم سیلی نقد به از حلوای نسیه! حد اقل اینجوری اگه رفتی اون دنیا و با قتله کربلا و مدینه محشور شدی سرت بی کلاه نمونه!!!!


منبع :شهد مشهود