خوش آمدگویی

 

 

سلام

به وب خودتون خوش

 اومدین


Click here to enlarge 

روز مادر

خدا از خاک عشق تو رو سرشته


فـرســتـاده از آســمـون فـرشته


تـا در آغــوش امـن خـود بـگـیـرم


کـه ایـن یـک ذره جا مثـل بهشته


"روز مادر مبارک"

 

پسر : سلام عزیزم، چطوری؟


دختر : سلام گلم، خیلی بد (با صدای پر از بغض و ناراحت)


پسر : چرا؟ چی شده؟


دختر : باید جدا بشیم


پسر : چراااااا؟


دختر: یه خانواده ای من رو پسندیدن واسه پسرشون ،


خانواده منم راضین ( شروع کرد به گریه کردن)


الانم باید ازت تشکر کنم بخاطر همه چیز و باید برم خونه


چون مادر پسره اومده میخواد من رو ببینه...


پسر : اشکات رو پاک کن...تا بهتر جلو چشم بیای


چون مادرم نمیخواد عروسش رو غمگین ببینه....

 

آروم هستـــم . . .


ولــی بــه موقعـــش . . .


خیلـــی شیـــک و مجلســــی . . .


هـــار میــــشـــم . . .


من ﺑﺎ ﺣَـــﺮﻑ ﺩﻳﮕـــﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﭼِﺸـــﻢ ﻛﺴـــﻰ ﻧﻴـــﻮﻣﺪﻡ . . .


ﻛﻪ ﺣﺎﻻ ﺑﺎ ﺣﺮﻑ ﺩﻳﮕـــﺮﺍﻥ


ﺑﺨـــﻮﺍﻡ ﺍﺯ ﭼِﺸــﻢ ﻛﺴـــﻰ ﺑﻴﻮﻓﺘـــﻢ . . .


ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻨﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺩﺭﮐﻢ ﮐﻦ . . .


ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﯽ شروکم ﮐﻦ . . .

 

اگر می دانستی چقدر دوستت دارم

اینگونه راهت را نمی گرفتی و نمی رفتی

میگویند

از دل برفت هرآنکه از دیده برفت

ولی من می گویم

جانم برفت زمانی که آنکه در دل بود رفت

 

قلــــب شکستــــن هنــــر انسان هاســــت ،



گـــر شکستــــے قلبـــــے



فــــردا میشکنـــב دگــــــرے قلـــــب تـــــــو را . . .

 

زندگی "باغی" است

 

که با عشق "باقی"است

 

"مشغول دل" باش

 

نه "دل مشغول

 

 بیش تر "غصه های ما از "قصه های خیالی ماست

 

 پس بدان

 

اگر "فرهاد" باشی

 

همه چیز "شیرین"است...

 

بی تو...

 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم


همه تن چشم شدم خیره به دنبال توگشتم


شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم


شدم آن عاشق دیوانه که بودم


در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید


باغ صد خاطره خندید


عطر صد خاطره پیچید


یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم


پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم


تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت


من همه محو تماشای نگاهت


آسمان صاف ودل آرام


بخت خندان زمان رام


خوشه ماه فرو ریخته درآب


شاخه ها دست بر آورده به مهتاب


شب وصحرا وگل وسنگ


همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید تو به من گفتی


از این عشق حذر کن


لحظه ای چند بر این آب نظر کن


آب، آینه، عشق گذران است


تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است


باش فردا که دلت با دگران است


تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن


با تو گفتم حذر ازعشق ندانم


سفر ازپیش تو هرگز! نتوانم، نتوانم


روز اول که دل من به تمنای تو پر زد


چون کبوتر لب بام تو نشستم


تو به من سنگ زدی من نرمیدم ، نگسستم


باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم


تا به دام تو درافتم همه جا گشتم وگشتم


حذر از عشق ، ندانم ، نتوانم


اشکی از شاخه فرو ریخت


مرغ شب ناله تلخی زد و نگریخت


اشک در چشم تو لرزید


ماه بر عشق تو خندید


یادم آید که دگر از تو جوابی نشینیدم


پای در دامن اندوه کشیدم ، نگسستمم ، نرمیدم


رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم


نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم


نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم


بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم....

 

به سلامتی...

سلامتـــی روزی کــه...


به مـامـان بابام بگـن غم آخرتون باشه جوون خوبی بود...


سلامتی روزی که بخاطرم مطلب بزاری ولی نباشم لایک کنم


سلامتی روزی که صدام کنی ولی نتونم جواب بدم...


سلامتی روزی که پی امی که بهم بدی ولی دیگه خونده نشه...


سلامتی روزی که دلت واسه قهرام تنگه واسه خنده هام ولی دیگه نیستم...


آخریشم سلامتی روزی که تو میای سر مزارم و من خاک زیر پات شدم...


ب سلامتی روزی کــهـــ...


اسمم بیاد رو لـــب رفیقام...


پوزخند بزنند و با پشت دست اشکاشونا پاک کنند و بگن...


هی کی فکرشو میکرد؟...


دلت برا خنده هام تنگ میشه...


دلت برا قهر کردنام تنگ میشه...


دلت واسه خل و چل بازیام واسه مسخره بازیام تنگ میشهـــ....هه...

 

به پاس اولین بوسه

به پاس اولین بوسه ای که پدر به رسم اولین ساعات عمرمان به گونه هایمان زدوما نفهمیدیم

 



وبه یاد سوزنده ترین بوسه آخر،که ما به رسم وداع به صورتش زدیم وپدر متوجه نشد...!!!...



پدر...

پدرم نیست ولی خاطره هایش باقیست 



یاد آن قلب پراز مهر وصفایش باقیست 



مرگ پایان کسی نیست که عاشق باشد




پدرم رفت ولی عشق ودعایش باقیست...



زندگی

زنـבِگـــےِ زَنــگ تَفریــפـــےِ



کـפּتـآـﮧ اَسـت



یـآבِمـآטּ بـآشَـב



زَنـگ بَعـב פـسآبــ בآریـــم


محرم


کربلا نشان داد که با شکیبایی در عطشی کوتاه؛

می توان همیشه ی تاریخ را سیراب کرد...


باید آهسته نوشت


باید آهسته نوشت

با دل خسته نوشت

با لب بسته نوشت

گرمو پر رنگ نوشت

روی هر سنگ نوشت

تا بخوانند همه/تا بدانند همه

عـــــــــــاشــــــــقــــــانـــــــــهــــــــــــ

عــــــــارفـــــــــــــــانـــــــــــــهـــــــــــــــــ

بـــــــــــــــــیـــــــــ بــــــــــــهـــــــانــــــــــهـــــــ

خـــــــــــــــــالــــــــــــــــــــصــــــانـــــــــــــهــــــــــــــ

بـــــــــــــــــــــا صـــــــداقـــــــــــــــــــتــــــــــــــــــــ

بـــــــــــــــــی نــــــــــــــهــــــــــــــــایــــــــــــــــــتـــــــــ

تـــــــــــــــــــــــــــــــا قـــــــــــــیـــــــــــــــامــــــــــتـــــــــ

مـــــــــــــــــــــــــــــن فــــــــــــــدایــــــــــــــــتــــــ

گفتند...

گفتنــــــد:


عیــــــنک سیـــــــــاهـــت را


بــــردار دنـــــــــــیا پــر از زیباییستــــــ



عیـــــنکــــ را برداشــــتمـ


وحـشتــــ کردمـــ از


هـــــــــیاهـــوی رنـــگــــــها


عیـــــــــنکمــ را بدهیــــــد


میــــــــــــــخواهمــ به دنــــــــــــیای


یکـــــــرنـــــگمــ پناه بـــــــــــرمــ


یادم نرودکه...


Avazak_ir-Love11414


یادم نرود که...


من تنها هستم اما تنها من نیستم...

قول...

هر شب …

به خودم قول می دهم که

فراموشـت کنم !

وقتی عکست را می بینم

تو را که نه …

قولم را فراموش می کنم… !

pp

دلخوش...

اینجا صدای پا زیاد میشنوم…


امــــــــــــــــــــــا هیچکدام تو نیستی…!


دلم خوش کرده خودش را به اینکه شاید پا برهنه بیایی …


yy

مسافر

نه با خودت چتـــر داشتی...


نه روزنـــامه...


نه چمـــدان


عـــاشقت شدم…


از کجا می فهمیدم مســـافری ...


شب قدر

امشب خدا بگشود درهای سما را



پیوسته می خواند به خود اهل دعا را



گر پهن کردی ساعتی سجاده ات را



یاد آر یاران و ببرهم نام ما را



عکسهای زیبا با موضوع شب های قدر